مجموعه غزلیات مشترک اولیای الهی

ساخت وبلاگ


باسمه تعالی

اولیای الهی

حضرت ابوالفضل

غزل ۱


عباس بی دست و سرش،بنگر چه اجرا می کند

دشمن چه بی رحم و شقی،عباس اغوا می کند؟


گفتا به مولایش حسین،در آن دم آخر اخا

بی دست و شرمنده شدم،بی آب صدا می کند 


در مکتب عشق خدا، باشد حسین سردار عشق

اندر کلاس عاشقی، عباس تقوامی کند


ذوب ولایت بود او،صدر شهامت بود او 

هر کس بگوید یا حسین،عباس انشا می کند


هر قطره خونش لاله ای، در دشت پاک نینوا

گشته شهیدان را مرام ، ایثار غوغا می کند


با دادن چشم سرت، چشم جهان بینا کنی

درس شهادت هم وفا، عباس احیا می کندَ


تسلیم مولایش بود،هم در عمل هم در لسان

بهر برات کربلا،عباس امضا می کند


باب الحوائج گشته ای، حاجت روا کن ساقیا

عشق تو اندر سینه ام، دائم چه نجوا می کند



شق القمر کرده نبی،شق القمر کردند خصم

آن می کند شب روشن و این دل مهیا می کند


حاجت روای عالمی، باشد رجالی منتظر

بر ما نظر کن لحظه ای، از جان تمنا می کند


وصف علمدا ران بگو، باز هم سرای میثمی

خواهی تو اجر معنوی، با آن تسلا می کند


سروده شده توسط 

علی رجالی و مهدی میثمی


باسمه تعالی

اولیای الهی

حضرت زینب

غزل۲


حضرت زینب همان بانوی دشت کربلاست

خانمی کز هیبتش لرزان زمین نینواست


کربلا بی زینب زهرا ندارد شور و شین

هر دعایی او کند، تو حتم دان آن کیمیاست


عفت و ایمان زینب ، منعکس از مادر است

خواهر ارباب ما بانوی خوب و باحیاست


می کند احیا شعار کربلا را چون حسین

جا یگاهش رتبه ای در شان جمله اولیاست


پرچم زینب بماند چو ن علمدار حسین

از ازل تا حشر برپا، چون از آن کربلاست


چون امیرالمومنین دختر شجاعت یاد داد

خطبه هایش مشت محکم بر دهان اشقیاست


مادری کرده برای سه ولی و سه امام

خاک پای چادرش، چشمان ما را طوطیاست


نقش ها گونه گون بی بی ما ایفا کند

مادر و هم خواهر و هم دختر آن اولیاست


میثمی خیل جوانان بین که در حفظ حرم

خاک پاک مرقدش ، میعاد گاه کبریاست


جان زهرا مادرت، بی بی نگاهی کن به ما

چون رجالی ذاکری اهل دل و هم بی ریاست


سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی



Ali Rejali:

باسمه تعالی

اولیای الهی

حضرت مریم

غزل۳



بدارد روزه مریم با سکوت و با صدایش

زگهواره سخن گوید مسیحا از خدایش


خدا گوید به مریم، ترس را از خود برون کن

اطاعت می کند مریم خدا را با ادایش


به دنیا پا نهد عیسی ز مریم در براثا

بود پیغمبر صلح و شود جانها فدایش 


بود او حامل عشق وامید و شور و شادی

بگیرد اجر و پاداش خود از یزدان، خدایش


عجب عصر و زمانی شد مسیحا یک پیمبر

که پاداش محبت شد صلیب و دار جایش


بود او زنده و ما منتظر باشیم عیسی

شود همراه مهدی در قیام و در ندایش


کند با اذن رب زنده مسیحا مردگان را

ولی قادر نباشد علم بر چون و چرایش


رجالی هر چه در عالم ببینی یک شگفتیست

بشر عاجز بود از خلق و ایجاد و ادایش 


خدا قدرت نمایی میثمی کرده به هر نحو

کند گه معجزه تا آن که گویی تو ثنایش



سروده شده توسط

علی رجالی و مهدی میثمی


شادی...
ما را در سایت شادی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9alirejalib بازدید : 149 تاريخ : چهارشنبه 19 دی 1397 ساعت: 19:03